دانلود رمان خوب‌ ترین حادثه از زینب بیش‌بهار

دانلود رمان , دانلود رمان عاشقانه , رمان ترسناک

شنبه ۲۶ آبان ۰۳

دانلود رمان خوب‌ ترین حادثه از زینب بیش‌بهار

۱۲ بازديد

دانلود رمان خوب‌ ترین حادثه از زینب بیش‌بهار

در این پست رمان خوب‌ ترین حادثه را آماده کردیم.برای دانلود رمان خوب‌ ترین حادثه از زینب بیش‌بهار در ادامه پست همراه ما باشید.

دانلود رمان خوب‌ ترین حادثه از زینب بیش‌بهار

بخشی از رمان خوب‌ ترین حادثه

و من فکر می‌کنم خدا چقدر مهربان است. چقدر هوای المیرا را دارد. داخل آسانسور خیره به صورت خودم لب می‌زنم:
_ هوای تو رو هم همیشه داشته.
لب برمی‌چینم. یکی از درونم سر برمی‌آورد که بیشتر می‌خواهم.
پلک می‌زنم و لب.
_خیلی بیشتر.
المیرا با وجود بیدار خوابی سرحال است. با یک دست جانان را در بغل دارد و با دست دیگر چای می‌ریزد و تندتند حرف می‌زند.
از سفارش حسین خنده‌ام می‌گیرد‌.
خدا المیرا را به من داده تا همیشه مرا به زندگی امیدوار کند. سینی چای را که می‌گذارد روی میز با خنده می‌گوید:
_خلاصه که افسردگی بعد زایمانم نمی‌گیرم یه کم کلاس بذارم.
لبخند می‌زنم. نرم و کم‌رنگ. بعد زمزمه می‌کنم:
_باز کی برات کلاس گذاشته؟ شاید واقعاً افسردگی داره؟
اخم‌ می‌کند.
_ول کن خزر. نمی‌خواد از بیشعورا دفاع کنی.
به خنده می‌افتم.
_چشم!
به جانان که بی حال است نگاه می‌کنم. المیرا غمگین می‌شود‌.
_بچه‌م آب شد تو این یه روز.
قلبم مچاله می‌شود. همیشه ابراز احساسات مادرانه‌ی المیرا همه‌ی حس خفته‌ی مادری مرا بیدار می‌کند. آن‌قدر طالب داشتن بچه می‌شوم که فکر می‌کنم بزرگ‌ترین حسرت دنیا را دارم به دوش می‌کشم. من با کیان مادر شدن را تجربه کرده‌ بودم. مامان که باردار شده بود اکثر اوقات می‌نشسم و به شکمش زل می‌زدم و حرکت کیان را می‌دیدم. ذوق می‌کردم و دلم ضعف می‌رفت‌. کیان بچه‌ام بود اما اختیارش را نداشتم. مامان همیشه عسل‌ترین رابطه‌ام با کیان را تلخ و زهر می‌کرد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.